|
|
|
باسلام خدمت بازديدكنندگان محترم
درصورت تمايل وبراي ارتباط بيشتر خواهشمندم در بخش عضويت سريع ثبت نام نماييد.
همين روبرو__________________________ اينجا
باتشكر
|
|
|
عکاسی شاید بیواسطهترین ابزار برای ثبت ابعاد تلخ و خوفناک جنگ باشد. عکسهایی از ساسان مویدی، جاسم غضبانپور و مهدی منعم از جنگ هشتساله ایران و عراق و بازماندگان آن را در این گالری گرد آوردهایم.
اميدوارم واژه ي جنگ از تمامي فرهنگ ها حذف شود
تصاوير در ادامه مطلب
به گزارش خبرآنلاین به نقل از وب سایت ایران رو، ولادیمیر آلکسییف در این مقاله با برشمردن مزایای فراوان این همپیمانی برای مسکو تبیین کرده است که چگونه روسیه با حملات هوایی و ایران و عراق و روسیه با گسیل داشتن نیروهای زمینی می توانند داعش را به سمت عربستان سعودی روانه کرده و با استفاده از آن عربستان را به چهار یا پنج قسمت تبدیل کنند.
این نویسنده روس معتقد است در صورت موفقیت این سناریو، قیمت نفت به 150 تا 200 دلار در هر بشکه می رسد و اتحادیه اروپا کاملا به نفت و گاز روسیه وابسته خواهد شد. در عین حال ایران و عراق نیز بزرگترین صادر کننده نفت جهان خواهند شد.
آنچه می خوانید ترجمه مقاله این نویسنده روس است:
مسکو 25 سال بعد از عقب کشیدن ارتش خود از افغانستان دوباره نیروهای خود را به خارج از حدود شوروی سابق فرستاده و در سوریه علیه گروه های تروریستی و افراطی مخالف بشار اسد عملیات جنگی شروع کرده است. این اقدام در شرایط رویارویی شدید با غرب بر سر اوکراین و تحریم های مالی، اقتصادی، نظامی و سیاسی غرب علیه روسیه نه فقط خطرناک است بلکه به خودکشی شباهت دارد. گفتنی است که کشورهای اساسی عربی و اسلامی نظیر ترکیه، عربستان سعودی و کشور ثروتمند قطر رفتار مسکو را به باد انتقاد شدیدی گرفته اند. سازمان «اخوان المسلمین» مصر و سوریه علیه روسیه جهاد مقدس اعلام کرده اند. شیخ یوسف القرضاوی رهبر مجمع جهانی علما نیز همین مطلب را بیان کرد. البته ایران، عراق و مصر کنشگران مهم دیگر منطقه ای که با سوریه ارتباط دارند، از رفتار مسکو پشتیبانی کرده اند. الجزایر، تونس و کشورهایی که قربانی انقلاب های رنگین ساخت آمریکا شده یا می توانند به هدف بعدی آن تبدیل شوند، به این جریانات با چشم مثبت می نگرند ولو اینکه اظهار نظر نمی کنند. در حالی که جنگ افغانستان موجب فروپاشی اتحاد شوروی شده بود، ببینیم این حوادث برای فدراسیون روسیه چه عواقبی به دنبال خواهد داشت؟
روسیه به این عملیات چه نیازی دارد؟
قرائن نشان می دهد که روسیه تصمیم راهبردی مبنی بر به چالش کشاندن آمریکا و برنامه های سلطه جویانه آن در خاور میانه را اتخاذ نموده است. رئیس جمهور روسیه با وجود افت شدید قیمت های نفت و تحریم های اقتصادی که به منظور مقابله با سیاست روسیه در اوکراین اعمال شده است، سعی می کند توان نظامی، وزن سیاسی و نفوذ اقتصادی مسکو را در منطقه ای گسترش دهد که مدتهاست که در مدار نفوذ واشنگتن قرار دارد. ملاقات اخیر باراک اوباما و ولادیمیر پوتین در سازمان ملل متحد این واقعیات را تغییر نداده است.
البته فعلاً نمی توان شرکت روسیه در جنگ افغانستان و در مناقشه سوریه را با هم مقایسه کرد. در حال حاضر فقط گروه نه چندان بزرگ نیروی هوافضایی روسیه که شامل ده ها هواپیما و بالگرد جنگی است، در سوریه فعالیت می کند. از ناحیه دریای خزر از طریق سرزمین ایران و عراق اولین ضربه موشکی به زیرساخت تروریستی در سوریه وارد آمد. مسکو هر گونه احتمال اعزام نیروی زمینی به سوریه را منتفی می داند. ولی در این صورت سئوال منطقی مطرح می شود که آیا می توان فقط به وسیله ضربات هوایی داعش و گروهک های تروریستی دیگر را سرکوب کرد؟ ایالات متحده و ائتلاف 60 کشور تحت ریاست آن یک سال است که مواضع داعش را در سوریه بمباران می کند ولی هیچ نتیجه ای حاصل نمی شود. زمانی در روسیه هم اعلام می شد که نیروی هوایی بدون عملیات زمینی نمی تواند داعش را از بین ببرد.
آیا ما شاهد یک تضاد فکری هستیم؟ یا اینکه نیروی هوایی ما از نیروی هوایی آمریکا و ناتو اینقدر قوی تر است؟ البته که خیر. بنا بر این، نمی توان فقط به وسیله ضربات نیروی هوایی به پیروزی دست یافت. ولی مسکو حاضر نیست نیروهای خود را به سوریه بفرستد. رمز این قضیه چیست؟ باید افزود که عربستان سعودی، ترکیه و قطر از آغاز بمباران ها کمک به نیروهای دست نشانده خود چون جبهه النصره، جیش الفتح، جیش الاسلام، احرار الشام و امثال آنها را مضاعف کرده اند. غرب هم در کمین نشسته و منتظر فرصت مغتنم برای ممانعت از عملیات مسکو در سوریه است. رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه بعد از دو حادثه با جنگنده سو-30 روسی که وارد حریم هوایی ترکیه شد، از قطع روابط دوستانه با روسیه هشدار داد. به گفته وی، هر حمله به ترکیه به عنوان حمله به ناتو تلقی خواهد شد. اردوغان تأکید کرد که همه از روابط حسنه بین روسیه و ترکیه و همکاری آنها در زمینه های مختلف اطلاع دارند. ولی اگر این روابط دوستانه خاتمه یابد، طرف روس چیزهای زیادی از دست خواهد داد و باید این را بداند.
مسأله این است که مسکو نمی تواند با سقوط رژیم بشار اسد سازش کند زیرا این امر به معنی شکست راهبردی در مقابله با غرب و رژیم های محافظه کار عربستان خواهد بود که به وسیله بازی خود در جهت کاهش قیمت های نفت طی یک سال گذشته به اقتصاد روسیه لطمه شدیدی زده و به این کار ادامه می دهند. علاوه بر آن، از دست رفتن سوریه بدان معناست که قطر خط لوله بزرگ انتقال گاز خود را از طریق عربستان سعودی و اردن تا ساحل سوری و از آنجا به اروپای جنوبی خواهد ساخت. در این صورت همه برنامه های فدراسیون روسیه در زمینه ایجاد مسیر جنوبی صدور گاز از خارج خاک اوکراین خنثی شده و صادرات گاز به اتحادیه اروپا به میزان سی تا چهل درصد کاهش خواهد یافت. در واقع، تدابیر ما در سوریه در جهت نجات بشار اسد به معنی جنگ در راه بقای روسیه به عنوان قدرت نیرومند و غیر وابسته ای با اقتصاد مستقل خود تلقی می شود. در غیر این صورت وابستگی تحقیر آمیز به آمریکا و عوض شدن رژیم فعلی ولادیمیر پوتین با رژیم لیبرال غرب گرایی که همه دستورات واشنگتن را اجرا کرده و فقط برای غرب مواد خام تأمین کند، در انتظار ما خواهد بود.
بعد از آن به کجا برویم؟
امیدواریم که مسکو بفهمد که بسنده کردن به عملیات نیروی هوایی در سوریه به معنی ناکامی کاری است که شروع شده است. تنها راه حل موجود، حرکت به پیش تا دستیابی به نتیجه اساسی و آن بیرون راندن ایالات متحده از خاورمیانه و متزلزل کردن پایه های رژیم های محافظه کار عربستان به خصوص رژیم های سعودی و قطری است که به وسیله تنزل قیمت های نفت و فروش گاز به قیمت دامپینگ به اقتصاد ما لطمه می زنند و از طرف واشنگتن بازی می کنند. به این منظور باید پیمان محکم نظامی - سیاسی و اقتصادی روسیه با کشورهای هلال شیعی یعنی ایران، عراق، سوریه و یمن را بسته و به کنترل شیعیان بر مناطق شیعه نشین مانند بحرین، استان شرقی عربستان سعودی و استان های جنوبی سعودی نجران و جیزان مساعدت نمود.
حزب الله لبنان باید یکی از اعضای این پیمان شود. این پیمان از نظر وزن راهبردی (به لحاظ جمعیت، سرزمین، ثروت های طبیعی، موقعیت ژئوپلتیکی و غیره) از همه پیمان های دیگر روسیه قوی تر بوده و در بخش انرژی به نیرویی تبدیل خواهد شد که قیمت های جهانی نفت و گاز و جغرافیای توزیع این منابع را تعیین کرده و از سلاح انرژی برای مقابله با برنامه های غرب در زمینه تحمیل ارزش های لیبرال، هم جنس بازی و بچه بازی به جوامع با اخلاق سنتی استفاده خواهد نمود. بدون تردید، الجزایر، مصر، تونس، فلسطین و کشورهای دیگری که از سلطه آمریکایی - وهابی به تنگ آمده اند و نیز اقلیت های قومی و مذهبی مانند کردها، دروزها، اسماعیلیان، مسیحیان و دیگران می توانند بدان ملحق شوند.
ایران در هلال شیعی نقش کلیدی ایفا می کند زیرا پیروزی بر تروریست های سنی در سوریه و عراق بدون نیروهای مسلح ایران غیر ممکن است. این پاسخ به سئوالی است که فرق عملیات جاری نیروی هوافضایی روسیه در سوریه با رفتار ائتلاف آمریکا - ناتو - وهابیون چیست. واضح و روشن است که عملیات زمینی باید در پی ضربات به حساس ترین و مهم ترین تأسیسات داعش و سایر گروه های تروریستی شروع شود.
ایران، واحدهای ارتش ملی سوریه بعد از تجدید صف آرایی، ارتش منظم عراق، دسته های پیش مرگه کردی در سوریه و عراق و دسته های شبه نظامی شیعه و سنی که از طرف مقامات رسمی مشروع دمشق و بغداد می جنگند، باید در این عملیات شرکت کنند. شمار جمعی آنها می تواند از حد 500 هزار نفر بگذرد که این نیروها با پشتیبانی فدراسیون روسیه به صورت تانک های مدرن، سامانه های آتش متراکم، توپخانه، بالگرد ها و سامانه های ضد هوایی به نیرومندترین نیروی مسلح در منطقه تبدیل خواهد شد.
باید داعش و سایر شبه نظامیان گروه های افراطی را به سمت جنوب، به عربستان سعودی و قطر راند زیرا این کشورها با تزریقات مالی سرشار، صدور اسلحه و آمادگی شبه نظامیان و با استفاده از سم پاشی های تبلیغاتی شبکه های الجزیره و العربیه، آتش انقلاب های رنگین خاور میانه را دامن زدند. با عنایت به وضعیت نیروهای مسلح سوریه و عراق روشن می شود که فقط ارتش ایران با مشارکت مستشاران ستاد کل روسیه می تواند در رأس این گونه عملیات زمینی قرار گیرد. در حال حاضر نظامیان روس، ایرانی، سوری و عراقی فعالیت خود را خوب هماهنگ می کنند و در بغداد مرکز اطلاعاتی فعالیت می کند که هدف آن، تبادل اطلاعات درباره سازمان های تروریستی است ولی این مرکز می تواند در آینده به مرکز هماهنگی مقابله با تروریسم تبدیل شود.
چه چیزی در انتظار داعش و متحدان تروریست آن است؟
روشن است که عملیات زمینی ائتلاف نظامی - سیاسی شیعیان و روسیه باید زمانی شروع شود که نیروی هوافضایی روسیه قرارگاه های فرماندهی، مراکز ارتباطات، انبارهای اسلحه، کارگاه های ساخت مواد منفجره، پایگاه های آموزشی و ارتباطات نیروهای ضد اسد را نابود کند و شبه نظامیان مجبور شوند به خاک عراق فرار کنند. بعد از آن باید عملیات گسترده زمینی را در جهت بیرون راندن تروریست ها به عربستان سعودی شروع کرد. انجام این کار به وسیله تهاجم به آنها از سمت شمال، شرق، شمال غرب و جنوب شرق امکان پذیر است تا شبه نظامیانی که فرار می کنند، از طریق ولایت انبار عراق به پادشاهی سعودی سرازیر شوند. آنهایی را که در جنوب دمشق سنگر گرفتند، باید به سوی اردن که آنجا آموزش نظامی دیدند، راند. موقعی که ده ها هزار مرد مسلح وارد عربستان سعودی شوند، لحظه تعیین کننده در مبارزه با تروریسم فرار خواهد رسید زیرا نه تنها خود تروریست ها بلکه حامیان آنها یعنی عربستان سعودی و قطر نابود خواهند شد. نیروهای مسلح عربستان سعودی و قطر قادر نیستند به طور جدی با دسته های داعش و به اصطلاح مخالفان میانه رو مقابله کنند، به ویژه اگر از جنوب حوثی ها و طرفداران علی عبدالله صالح رئیس جمهور سابق یمن به ارتش سعودی ضربه وارد کنند. در استان شرقی عربستان سعودی و نیز در بحرین که شیعیان دو سوم جمعیت این جزیره را تشکیل می دهند، ناگزیر قیام آنها به وقوع خواهد پیوست. ایران حق خواهد داشت به منظور دفاع از شیعیان در برابر وحشی گری های داعش و هجوم ارتش سعودی به آنها کمک کند. در این شرایط بدنه عربستان سعودی ترک برداشته و این کشور به 5-4 قسمت تقسیم خواهد شد.
احتمال می رود که شیعیان استان شرقی و بحرین دولت شیعی خود و سنی های حجاز که از طرف حکام وهابی ریاض تبعیض می شوند، دولت سنی خود را ایجاد کنند. جیزان و نجران ، مناطق تاریخی یمن، دوباره به میهن خود خواهند پیوست. تنها نجد و صحرای ربع الخالی برای آل سعود باقی خواهد ماند ولی شبه نظامیان داعش به این مناطق هم فرار خواهند کرد تا شاید بتوانند آنجا مستقر شوند و خلافت خود را ایجاد کنند. در این شرایط رژیم قطر محکوم به نابودی است چرا که بدون کمک عربستان سعودی زنده نمی ماند. بر خلاف سال های 1991 و 2003 که ایالات متحده به آسانی صدام حسین را مغلوب کرد، این دفعه واشنگتن نمی تواند اقمار عربستانی خود را نجات دهد زیرا به این منظور باید ارتش حد اقل 300 هزار نفری (همراه با متحدان آمریکا در ناتو) را پیاده کند و تلفات آمریکایی در جنگ زمینی به هزارها نفر خواهد رسید. این امر برای آمریکا که به ضربات هوایی بدون تلفات انسانی عادت کرده است، قابل قبول نیست. اگر ساحل سعودی خلیج فارس دستخوش قیام شیعیان شود و در قلب صحرای عربستان شبه نظامیان داعش که زیر نظر نظامیان آمریکایی آموزش دیده و به سلاح های آمریکایی مسلح شده اند، فعالیت کنند، سربازان آمریکایی کجا می توانند پیاده شوند؟
آیا این وضع برای روسیه مفید است؟ بله، فوق العاده مفید است. شکست عربستان سعودی موجب رشد سریع قیمت های نفت تا سطح بشکه ای 200-150 دلار خواهد شد. کنار رفتن خاندان حاکم بر قطر باعث کاهش صدور گاز تغلیظ شده و رشد قیمت گاز لوله ای روسی خواهد شد. ایران و عراق به عنوان تولید کنندگان بزرگ نفت و گاز نیز برنده خواهند شد. در شرایط قیمت های بالای نفت و گاز تحریم های غربی علیه روسیه و ایران بدون ارفاق از سوی آمریکا خود به خود از بین خواهد رفت. اتحادیه اروپا به طور کامل به واردات انرژی از روسیه، ایران و عراق وابسته خواهد شد. ولی ترکیه با خطر جدا شدن تقریباً یک سوم خاک آن یعنی مناطق کردنشین روبرو خواهد شد. کردها از دست اردوغان، سیاست غیر پیگیرانه رهبر ترکیه نسبت به کردها و هواهای اسلام گرایانه وی به تنگ آمده اند.
******
البته این فقط یکی از سناریو های ممکن است که اجرای آن به اراده سیاسی روسیه، ایران، عراق و سوریه وابسته است. ولی به نظر می آید که مسکو چاره دیگری ندارد. اگر شرکت مسکو در عملیات جنگی در سوریه نتیجه ندهد، این امر به معنی شکست سیاست خارجی و حتی داخلی کشور خواهد بود زیرا نمی توان گفت که همه شهروندان روسیه از این عملیات حمایت کرده باشند. عواقب منفی این شکست روشن است و از جمله بر مواضع روسیه در دونباس (منطقه فرهنگی ـ اقتصادی شرق اوکراین) اثر خواهد گذاشت. روسیه باید بی چون و چرا کار را به پایان ببرد و داعش را به طور کامل از صحنه محو نماید. این کار نمی تواند بدون حمایت نیروی زمینی ایران و عراق انجام شود. اگر مسکو تشکیل ائتلاف با قوس شیعی را انتخاب کند، نه تنها بر تروریسم بلکه بر سلطه غربی و رژیم تحریم ها پیروز خواهد شد. برای تهران هم بسیار مهم است که نفوذ فزاینده خود را در خاورمیانه تثبیت کند و به خصومت همیشگی از سوی عربستان سعودی و متحدانش پایان دهد. فعلاً باید صبر کنیم تا تحولات بعدی را مشاهده کنیم. روسیه حق ندارد شکست بخورد چرا که این نه تنها شکست روسیه بلکه فاجعه و شکست بسیاری از کشورهای جهان خواهد بود.
گروه تاریخ و اقتصاد: آکیو موریتا، چهره برجسته صنعت مدرن در ژاپن است. او یک عمر در مسیر «تولید به سود بشریت» حرکت کرد؛ کسی که با خوشبینی به آینده نگاه کرده و پیش رفته است.
مروری بر کتاب «چرخههای افول اخلاق و اقتصاد؛ سرمایه اجتماعی و توسعه در ایران»
به نظر میرسد در عصری به سر میبریم که در آن اخبار قانونشکنیها روند فزایندهای به خود گرفته است و از این رو پرسشهایی در ظاهر ساده را به ذهن متبادر میسازد. چرا در جامعه ما دروغگویى در حال گسترش است؟ چرا اعتماد عمومى روز به روز کاهش مىیابد و کمتر کسی جرات مىکند شبهنگام، حتى در باران شدید، کسى را که نمىشناسد سوار اتومبیل خود کند؟ چرا معامله کردن هر روز سختتر و دشوارتر مىشود و از همدیگر ضمانتهاى بیشترى طلب مىکنیم؟ چرا رانندگى در شهرهاى ما تا این اندازه اعصاب مىبرد؟ چرا بچههاى ما درختچههاى کنار خیابان را که شهردارى به تازگى کاشته است مىشکنند؟ چرا هرچه روکش صندلىهاى اتوبوسهاى شهرى ما را عوض مىکنند دوباره به سرعت پاره مىشوند؟ چرا این همه نرده در خیابانهایمان مىکاریم؟ چرا برخى پزشکهاى ما مخفیانه پول اضافى از بیماران مىگیرند؟ چرا در شهرهاى بزرگ ما این همه صداى بوق اتومبیل مىآید؟ چرا سالانه حدود بیستوپنجهزار نفر در تصادفات رانندگى کشته مىدهیم؟ چرا ده میلیون پرونده در دستگاه قضایى در حال رسیدگى است؟ چرا نرخ اعتیاد در حال افزایش است؟ چرا آسفالت خیابانى که هنوز چند ماه از افتتاح آن نمىگذرد اکنون این همه فراز و نشیب و دستانداز پیدا کرده است؟ چرا برخى خودروهاى ساخت داخل در همان ماههاى اول آتش مىگیرند؟ چرا وقتى یکى از تیمهاى ورزشى مىبازد طرفدارانش اتاقکهاى تلفن عمومى را تخریب مىکنند؟ چرا هرچه دولت وام مىدهد، اشتغال بالا نمىرود؟ چرا هرچه فناورى رشد مىکند، کارآیى ما افزایش نمىیابد؟ چرا حاضریم براى نشان دادن و به رخ کشیدن خطاى دیگران، خودمان هم کار غیراخلاقى کنیم؟ چرا این همه حریصیم تا ناهنجاریهاى رفتارى خودمان را از طریق موبایل تکثیر کنیم و به یکدیگر نشان دهیم؟ راستى چرا ...؟
تروکمن (Troqman) یک هنرمند فرانسوی ساکن آمستردام است که با نقاشی روی دفترچههای باطله و رها کردن آن در جاهای مختلف شهر، میکوشد با تصویرسازی، معنای تازهای به چیدمانهای قدیمی و تکراری روزمره در اطراف ما بدهد.
او از پاریس تا دوبی و هند، به دنبال نقاطی میگردد که نیازمند “دفترچهها” و “تصاویر تکمیلی” او باشند.
میتوانید سایت او را هم در این آدرس ببینید.
.بقيه در ادامه مطلب
استعدادیابی فرزندان برای والدین امروزی بسیار با اهمیت است اما به دلیل رابطه احساسی که با فرزندشان دارند نمیتوانند در مورد مسائل آموزشی آنها همیشه تصمیم منطقی بگیرند و ترجیح میدهند او در زمینهای استعداد داشته باشد که آنها دوست دارند.
خیلی ها هم بهدنبال آزمونهای استعدادیابی خوب می گردند. حتی اگر علمی بودن یک آزمون ثابت شود و درستی نتیجه آن را بپذیریم، نکته مهم این است که چقدر جرأت داریم نتیجه آزمون را همانطور که هست بپذیریم و در آخر دنبال گزینه مورد علاقه خودمان نباشیم؟ با محمدرضا شعبانعلی، کارشناس کارآفرینی، در مورد استعدادیابی و انتخاب شغل صحبت کردهایم.
خلاقیت جنبه ارثی دارد یا آموختنی است؟
می توان گفت که محیط اطراف، رفتار و تربیت ما بهشدت می تواند روی کم و زیاد شدن خلاقیت تأثیر بگذارد. حتی اگر بپذیریم که میزان خلاقیت ارثی است، باز هم محیط و تربیت بسیار مؤثر است. مثلا مهندس بودن و حقوقدانبودن ریسک کمتری نسبت به نویسنده بودن دارد. والدین معمولا ترجیح می دهند که فرزندانشان راههای پیموده شده را طی کنند و این خود نخستین قانون ضدخلاقیت است. به همین دلیل توصیهای که برای پرورش خلاقیت وجود دارد این است که حداقل هر روز یک مسیر یکسان و تکراری را طی نکنیم. عبور مکرر از راه تکراری و پیموده شده، قاتل خلاقیت است.
اغلب والدین فرزندان را با عنوان شغلی فرضی صدا می زنند؛ این کار حق انتخاب بچهها را محدود نمی کند؟
یک اصطلاح علمی برای این اتفاق مطرح است به نام «آرزوی آموخته شده». مصداق این موضوع را در دانشگاههای مطرح می بینیم. بهعنوان مثال من دانشگاهشریف درس خواندم. اما ترم اول انگار کسی حوصله درس خواندن نداشت. درحالی که دانشگاه خوبی رفته بودیم و همه برای رسیدن به آن تلاش کرده بودیم. بعدها در مطالعاتم در مورد «آرزوهای آموخته شده»، فهمیدم زمانی که از کودکی در گوش ما می خوانند آقای مهندس یا خانم دکتر، واقعا باورمان می شود که آرزوی ما همین بوده و زمانی متوجه می شویم که آرزوی ما این نیست که به آن رسیدهایم؛ یعنی تا ۱۸سالگی درس می خوانیم و زحمت می کشیم و وقتی که زحمتهای ما به ثمر می رسد از خودمان می پرسیم که واقعا این همان چیزی است که دنبالش بودیم؟ بدی قضیه اینجاست که بهخاطر تکرار زیاد، آدم فراموش می کند که این خواسته خودش بوده یا خواستهای که دیگران بهخاطر تکرار زیاد به او تحمیل کردهاند.
چرا وقتی به یک آدم موفق می رسیم، فکر می کنیم باید دکتری داشته باشد؟
این برمی گردد به همان موضوع «آرزوی آموخته شده». دکتر در همهجای دنیا یک تعریف مشخص دارد؛ کسی که قرار است مرز دانش را جلو ببرد، بنابراین باید به تحقیق در حوزههای خاص علاقه داشته باشد. بنابراین احتمالا نخستین چیزی که دکتر از دست میدهد روابط اجتماعی است؛ چون باید بنشیند در گوشه لابراتوارها و کتابخانهها تحقیق کند. وقتی موقعیت اجتماعی نخستین چیزی است که من به آن اهمیت میدهم، پس دکتر شدن برایم مناسب نیست. وقتی بدون فکر همه یک راه را طی می کنیم، خیلی طبیعی است که تعداد زیادی دکتر داشته باشیم و باقی افراد اگر به اشتباه دکتر خطاب شوند خیلی ذوق می کنند.
پس چه زمانی می توانیم به دکتری فکر کنیم؟
درس خواندن برای دکتری کاملا به استعداد و علاقه برمی گردد. فرد زمانی می تواند از همان دوره کارشناسی به دکتری فکر کند که به تحقیق علاقه داشته باشد. مثلا فردی را درنظر بگیرید که دغدغهاش تحقیق در حوزه کارآفرینی ایران است و می خواهد بفهمد آیا ویژگی های یک کارآفرین در ایران، همان چیزهایی است که در غرب و شرق دور می گویند یا نه، چیز دیگری است؟ این فرد اگر واقعا به فهمیدن این مسائل علاقه داشته باشد، حاضر است حتی ۳-۲سال از نان خوردن بیفتد، از روابط اجتماعی غافل شود اما این سؤال را برای مملکت خود حل کند. چنین شخصیتی مناسب گذراندن دوره دکتری است و می ارزد زندگی خود را برای هدفش بگذارد و قطعا هم انسان شاخصی می شود. اما اگر کسی دکتر شود تا بقیه را تشویق کند که راجع به این قضیه تحقیق کنند، نیروی بیهوده صرف کرده است.
برخی معتقدند محدودیت امکانات، خلاقیت را بیشتر می کند.
نیاز، مادر اختراع است. منابع نامحدود فرصت فکر کردن را از ما می گیرد؛ چون می دانیم که همهچیز موجود است. فرض کنید به ما بگویند ۲هزار سال فرصت زندگی داریم. در این صورت اصلا برای ما مهم نخواهد بود که به انتخاب رشته و استعدادیابی فکر کنیم. چون می توانیم صد سال روی یک رشته کار کنیم و بعد اگر دوست نداشتیم برویم سراغ یک رشته دیگر. اما اگر بدانیم که ۳۰ یا ۴۰سال عمر مفید کاری داریم قضیه فرق میکند. به همینخاطر حتی به پدر و مادرهای ثروتمند اینطور آموزش داده می شود که اگر میخواهند خلاقیت فرزندشان تقویت شود، امکان خریدن هر وسیله یا رفتن به هر کلاسی را برای آنها فراهم نکنند بلکه باید به او بگویند فرصت برای یکی از این گزینهها هست. اینکه فرزند باید چه چیزی را انتخاب کند و چه چیزی را از دست بدهد، انتخاب کردن را به او یاد می دهد.
منظور از استعداد و استعدادیابی چیست؟
پدر و مادرها خیلی به استعدادیابی علاقه دارند و حاضرند برای آن هزینه کنند اما در نهایت آن را به شغلیابی تفسیر می کنند. درحالی که استعداد چیز دیگری است. ما باید بین «شغل»، «دانش»، «مهارت» و «استعداد» تمایز قائل شویم. فرد تا به یک سن خاصی نرسد، اصلا نمی تواند در مورد «شغل» خود تصمیم بگیرد.
همیشه این مثال را برای پدرها و مادرها می زنم که امروز ما شغلهایی داریم که ۲۰ سال پیش اصلا معنایی نداشته. روند دنیا خیلی سریع شده و مطمئنا ما نمی توانیم پیشبینی کنیم که ۱۰سال بعد چه شغلهای جدیدی بهوجود می آید. «دانش» که قاعدتا آموختنی است و از طریق مدرسه و دانشگاه به ما منتقل می شود. بین مهارت و استعداد هم تمایزی وجود دارد؛ «مهارت» با تکرار بهتر می شود. اما «استعداد» به کسب مهارت کمک می کند؛ یعنی ممکن است بدون استعداد، کاری را آنقدر تکرار کنیم که با سختی و زمان زیاد آن را به حد مقبول برسانیم اما اگر استعداد آن کار را داشته باشیم، با انرژی خیلی کمتری می توانیم به آن برسیم. استعدادیابی یعنی پیدا کردن زمینهای که فرزند ما بتواند در آن با صرف کمترین انرژی، جلوتر از بقیه قرار بگیرد.
آیا می شود هر کار عجیب و غریبی را که کودک انجام می دهد استعداد بهحساب آورد؟
من فکر می کنم که ما در عناوین استعدادها هم مشکل داریم. بهعنوان مثال در دوران کودکی ما، اگر کسی اسباببازی خراب می کرد، می گفتند استعداد مهندسی دارد یا اگر پای قورباغهای را می کند می گفتند استعداد پزشکی دارد. درحالی که هنر یک پزشک جرأت کندن پای یک قورباغه نیست بلکه مهارت اصلی او، هنر حل مسئله است چون پزشک در یک زمان کوتاه بیماری را با یکسری نشانهها و سوابق می بیند. او باید با توجه به این داشتهها مسئلهای را برای بیمار حل کند. اما وقتی هنر حل مسئله را کنار می گذاریم و فقط هنر خون دیدن را به پزشکی ربط می دهیم کار خراب می شود.
آیا هر توانایی استعداد بهحساب می آید؟
ما به بعضی از استعدادها خیلی کم توجه می کنیم. مثلا استعداد انجام کار تکراری، ازجمله توانایی هایی است که به آن توجهی نمیشود و اصلا استعداد بهحساب نمی آید. اما معمولا بهخاطر نبودن این استعداد در افراد، هزینه زیادی پرداخت می شود. مثلا مراکز تماسی را درنظر بگیرید که برای رسیدگی به امور مشتریان کار می کنند. اگر بعدازظهر با آنها تماس بگیریم خیلی واضح متوجه می شویم که کارشناس خسته است. اگر کسی این استعداد را داشته باشد که تا آخر وقت همچنان با انرژی ادامه دهد، تحولی که این فرد میتواند در گروه ایجاد کند میتواند در حد مدیران ارشد باشد. کسانی که استعداد انجام کار تکراری ندارند بعد از اینکه مدتی کار می کنند، دقتشان کم میشود اما کسانی هستند که استعداد دارند می توانند ساعت ۴بعد از ظهر، با همان انرژی ۸صبح کار کنند و این خیلی مهم است. استعداد برقرار کردن رابطه عمیق نیز از آن استعدادهایی است که به آن توجه نمی شود. اینکه وقتی با کسی ارتباط برقرار می کنیم از او خسته بشویم و بخواهیم سراغ افراد جدیدتری برویم یعنی استعداد برقراری ارتباط عمیق را نداریم. با این اوصاف اگر معلم یا روانکاو شویم بهخودمان و دیگران ظلم کردهایم. اما ممکن است جراح خوبی شویم چون جراح نیازی ندارد رابطه عمیق برقرار کند.
خیلی از اوقات با وجود اینکه استعداد فرزند مشخص می شود باز هم پدر و مادر راضی نیستند و راه دیگری پیشروی او میگذارند.
ما اصطلاحی داریم به نام «دیکتاتوری خیرخواهانه»؛ اینکه در اصل سلیقه و عقیده خودمان را به فرزندمان تحمیل کنیم مثلا چون عقیده داریم که پازل ،یک اسباببازی مفید برای پرورش خلاقیت فرزندمان است، ترجیح می دهیم انتخاب او را بین ۳تا پازل محدود کنیم؛ این از یک طرف خیرخواهی است چون فکر می کنیم راه رشد فرزندمان همین است و حتی حق انتخاب محدود برای او قائل هستیم اما در اصل دیکتاتوری است چون می خواهیم آن چیزی را انتخاب کند که مدنظر ماست. در استعدادیابی هم گاهی والدین این کار را انجام می دهند؛ از بین دهها عنوان استعدادی که برای فرزندشان شناخته شده، چند عنوان را که مورد علاقه خودشان است برای انتخاب به فرزندشان پیشنهاد می دهند. اما در اصل تمام برنامهها از قبل تعیین شده، که فرزند امسال چه کند، سال بعد چه کند و… این کار در واقع انرژی اشتباه گذاشتن است.
چطور خودمان بفهمیم که استعدادمان در چه کاری بیشتر است؟
در مورد پرورش استعداد بحثی وجود دارد به نام «وضعیت تعلیق ذهنی»؛ کارهایی هستند که وقتی مشغول انجام آنها می شویم گذر زمان را نمی فهمیم؛ مثلا من دارم کتاب می خوانم و با گذشت ۳ساعت تصورم این است که یک ربع گذشته. ما در آن زمینهای استعداد داریم که وقتی به انجام کاری در آن زمینه مشغول هستیم، متوجه گذر زمان نمی شویم. فرد بعدها هم اگر در همان زمینه شغل پیدا کند، متوجه گذر زمان و خستگی نمی شود. سخت نیست که ما بفهمیم فرزندانمان در انجام کدام کار زمان را گم می کنند.
تعداد صفحات : 26